loading...
جوک داغ
elnaz بازدید : 894 جمعه 04 بهمن 1392 نظرات (0)

توی قزوین داشتن در مورد انتخابات مجلس گزارش تهیه میکردن یارو گزارشگر از یه پیرمرد بازاری میپرسه: به نظر شما با صلاحیت ترین کاندید این دوره کیه؟ حاج آقا میگه: والا بالام جان این روزا هر علف بچه ای مدعیه که کان دیده! ولی خدا وکیلی هیشکی تو کل قزوین قدر این حسین آقا آمپول زن کان ندیده!!!!

.

.

.

 تو پلیس راه اتوبان قزوین یه کامیون رو نگه میدارن.میبینن شیشه سمت راننده بازه یه کونم ازش بیرونه!! خلاصه میرن جلو به راننده میتوپن که: مرتیکه فلان فلان شده.این چه وضع افتضاحیه!!! قزوینیه با تعجب میگه: کدام وضع بالام جان؟! مامورا شاکی میشن میگن خودتو به نفهمی نزن.این چیه از شیشه اومده بیرون؟!! قزوینیه میگه: شما هم منو ترسوندین! بالام جان این کان بچست!! گذاشتم تو راه تگری بشه بره قزوین بزنم!!!!!!!

.

.

.

قزوینیه خیلی بچه باز بوده، فک و فامیل میگن زنش بدیم بلکن درست شه. خلاصه براش یک زنه خوشگل می گیرند. شب اول که میره با خانوم تو حجله، وقتی لباساشون رو در میارند، ‌یهو قزوینیه همین جور خشکش می زنه. زنه می پرسه: چی شده؟ حالت خوبه؟ قزوینیه سرشو تکون میده، میگه: بالام جان! این کونی که تو داری، داداشت دیگه چه کونی باید داشته باشه!!

.

.

.

 قزوینیه میاد تهران بواسیرشو عمل میکنه، بعد میره شرکت بیمه که پولشو بگیره، اونجا بهش میگن چون شما تو قزوین بیمه هستید، باید برید همونجا پولتون رو بگیرید. خلاصه قزوینیه هم برمیگرده قزوین، میره شرکت بیمه میگه: بالام جان من تهران عمل جراحی داشتم، گفتن بیام اینجا پولمو بگیرم. مسوول اونجا ازش میپرسه: شما کجاتون رو عمل کردین؟ قزوینیه میگه: بواسیرم رو. یارو میگه: اِهکی! بالام جان بیمه که پول عمل زیبایی رو نمیده!!!

.

.

.

  قزوینیه یه بچه خشگل بلند کرده بوده، پای معامله که میرسن قزوینه میگه: ببین بالام جان، اگه بزاری توش بزارم 50 تومن بت میدم اگر هم بزاری لاش بزارم 100 تومن بت میدم. بچهه هم پیش خودش میگه: عجب نرخ خوبیه! بزار یه لاپا بهش بدیم 100 تومن کاسب بشیم. خلاصه تا وارد عمل میشن قزوینیه امونش نمیده و تا دسته می کنه تو ماتحت بچه مردم! پسره هم بدبخت با هزار مکافات خودشو میکشه بالا میگه: خوار...سده مگه قرار نبود لا پام بذاری؟! پس چرا کردی توش؟! قزوینیه میگه: بالام جان به جون تو دست کردم تو جیبم دیدم 50 تومن بیشتر ندارم!!!

.

.

.

   یه بابایی چِکِش تو قزوین برمی گرده میفته زندون، با خودش میگه الان اینا ترتیب ما رو میدن، بگذار یکم خالی ببندیم،‌ بلکن بترسند. شروع می کنه میگه: آره من دو نفر رو خفه کردم، تو یک درگیری سه تا پلیس کشتم، شیش تا بی معرفت رو تو یک شب کاردی کردم، همین دیروز هم یک نالوطی رو با ساطور کشتم! یارو قزوینیه بهش میگه: ‌بالام جان تو ما رو هم کشتی!!!

.

.

.

 تو اروپا از قزوینیه می‌پرسند: ببینم قزوین کجاست؟ میگه: چیه؟ اگه کونت میخاره، همینجاست!

.

.

.

  قزوینیه میره مسجد وقتی می رن رکوع سکته می کنه

.

.

.

 قزوینیه تو یک کوچه خلوت یک پسر خوشگل میبینه، میره جلو دست میکشه به سرش، میگه: بالام جان اسمت چیه؟ یهو بابای پسره از تو حیاط داد میزنه: اسمش حمیده، کان هم نمیده!!!

.

.

.

   شعر و آهنگ عروسی در قزوین: " عزیزم بگو برمیگردی!!"

.

.

.

یک بابایی پسرش تو قزوین گم میشه، میره پاسگاه گذارش میده. بهش میگن خوب مشخصات پسرتون چیه؟ میگه: هشت سالشه، تپله، موهاش بوره، چشاش آبیه، یک شلوار کوتاه هم پاشه. یارو افسره تو میکروفون میگه: به کلیه واحدها، برادرا توجه کنن، یه تیکه باحال گم شده.

.

.

.

پس از اعلام منفی بودن نتیجه آزمایش ایدز بهروز  موجی از شادی قزوین را فرا گرفت

.

.

.

 اگر نماز گذار بداند که چقدر از رحمت الهی او را فرا گرفته هرگز سر از سجده بر نمی دارد ( بسیج قزوین )

.

.

.

یارو میره قزوین و بر میگرده. ازش می‌پرسند: چی شد، بلایی سرت نیومد؟ کاریت نکردن؟ میگه: نه بابا خیلی هم خوب بود. ما رو بردن خونشون، بهمون غذا دادن، شب هم با هم نشستیم عرق خوردیم و خلاصه خیلی هم حال داد. بهش میگن: بابا خوب فکر کن ببین کاری باهات نکردن؟ یارو دوباره میگه: نه والله، هیچی نشد، من که چیزی یادم نمیاد... آهان! فقط یک چیزیو من آخر نفهمیدم، من همیشه وقتی عرق میخوردم فردا صبحش سرم درد می‌گرفت، این دفعه نمیدونم چرا فرداش کونم درد می‌کرد

.

.

.

یه بابایی چکش تو قزوین برمی‌گرده میفته زندون، با خودش میگه الان اینا ترتیب ما رو میدن، بگذار یکم خالی ببندیم،‌ بلکن بترسند. شروع می‌کنه میگه: آره من دو نفر رو خفه کردم، تو یک درگیری سه تا پلیس کشتم، شیش تا بی معرفت رو تو یک شب کاردی کردم، همین دیروز هم یک نالوطی رو با ساطور کشتم! یارو قزوینیه بهش میگه: ‌بالام جان تو ما رو هم کشتی!

.

.

.

توی قزوین داشتن در مورد انتخابات مجلس گزارش تهیه میکردن یارو گزارشگر از یه پیرمرد بازاری میپرسه: به نظر شما با صلاحیت ترین کاندید این دوره کیه؟ حاج آقا میگه: والا بالام جان این روزا هر علف بچه ای مدعیه که کان دیده! ولی خدا وکیلی هیشکی تو کل قزوین قدر این حسین آقا آمپول زن کان ندیده!!!!

.

.

.

 تو پلیس راه اتوبان قزوین یه کامیون رو نگه میدارن.میبینن شیشه سمت راننده بازه یه کونم ازش بیرونه!! خلاصه میرن جلو به راننده میتوپن که: مرتیکه فلان فلان شده.این چه وضع افتضاحیه!!! قزوینیه با تعجب میگه: کدام وضع بالام جان؟! مامورا شاکی میشن میگن خودتو به نفهمی نزن.این چیه از شیشه اومده بیرون؟!! قزوینیه میگه: شما هم منو ترسوندین! بالام جان این کان بچست!! گذاشتم تو راه تگری بشه بره قزوین بزنم!!!!!!!

.

.

.

زنه یه قزوینی میره پیش دکتر و میگه :آقای دکتر خسته شدم ..شوهرم همیشه از عقب منو میکنه
دکتره میگه : این دفعه بگو حامله هستم و از عقب نمیشه شب زنه به قزوینیه میگه : از عقب نمیشه .. حامله ام . قزوینی هم میگه خب از جلو میکنم .بعد از نیم ساعت قزوینیه شاکی میگه :بالام جان ... پس کون این بچه کو؟

.

.

.

زنه یه قزوینی میره پیش دکتر و میگه :آقای دکتر خسته شدم ..شوهرم همیشه از عقب منو میکنه
دکتره میگه : این دفعه بگو حامله هستم و از عقب نمیشه شب زنه به قزوینیه میگه : از عقب نمیشه .. حامله ام . قزوینی هم میگه خب از جلو میکنم .بعد از نیم ساعت قزوینیه شاکی میگه :بالام جان ... پس کون این بچه کو؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 67
  • باردید دیروز : 32
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 376
  • بازدید ماه : 1,588
  • بازدید سال : 11,446
  • بازدید کلی : 90,498
  • کدهای اختصاصی